در تاریخ ۹ اسد ۱۳۹۲ جمعی از نهادهای مدنی کنفرانسی
مطبوعاتی را در معبد سیک های افغانستان در کارته پروان کابل برگزار کردند که طی آن پرده از وضعیت رقت بار اقلیت
های مذهبی هندو و سیک برداشته شد.
به گفته فعالان مدنی، سیک های و هندوها از قدیمترین باشنده
های این سرزمین به شمار می رود که با وجود عصبیت های مذهبی تا هنوز در این کشور
زیسته اند و چهره های برجسته ی هنری، علمی، نظامی و سیاسی را علی رغم اقلیت بودن و
و محروم بودن در تاریخ افغانستان ثبت کرده اند که اکثر مردم افغانستان و حتا اهل
خبره از آن بی خبر هستند.
به گفته اوتار سینگ باتیا، در قدیم هندوها می توانستند
آزادانه نشان مذهبی خود را که عبارت از خال سندر هست در پیشانی خود بزنند و سیک ها
پوشش مذهبی خود را داشتند و در تجارت و پیشه وری مشهور بودند. اما فعلا هندوها به
دلیل توهین ، آزار و اذیت روانی و فزیکی هویت خود را کتمان می کنند ولی سیک ها به
دلیل التزام به پوشش دینی خاص خود که جز شعایرآن ها است، بعد از سقوط حکومت
کمونیستی همواره مورد آماج تحقیر و تعرض مردم کوردل و کورذهن و متعصب بوده اند که
در دهه پساطالبان -نظام به اصطلاح دموکراتیک و متعهد به ارزش های انسانی- این
وضعیت به حدی حاد شده است که دیگر زندگی این دو اقلیت مذهبی را ناممکن ساخته است.
به گفته معاون شورای هندوباوران و سیک های
افغانستان، حالا کارد به گلوی آن ها رسید وه راهی جز ترک این کشور برای آن ها باقی
نمانده است. به گفته رییس این شورا، این اقلیت های مذهبی نمی توانند جسد مرده خود را مطابق آیین خود به آتش بسپارند. بر اساس
اسنادی که مسوولان این شورا به خبرنگاران نشان دادند، برای سوختاندن یک جسد چندین
منطقه را از مزار شریف تا لته بند پیموده اند و آخر مردم محل مرده آن ها را سنگ
باران و خشت باران کرده اند. به گفته آن ها، برای آتش سپاری یک میت، آن ها باید
چندین منطقه را بگردند و ده ها مقام دولتی را ببیند تا اجازه تشییع جنازه را برای
آن ها بدهند و در آخر هم با سنگ باران و توهین و تعرض مردم مواجه می شوند. خلاصه
اینکه، زندگی برای این جماعت از مردم در این سرزمین دیگر ناممکن شده است و به هر
دری می کوبند، جز وعده دروغ دیگر چیزی نمی شنوند. حالا برای کودکان و زنان این مردم
گام و گشت در کوی و بازار با ضرب و شتم و تعرض و توهین همراه شده است. گویی تعذیب
و شکنجه این مردم بی پناه بهشت موعود را به مردم این سرزمین نوید می دهد.

بدتر از همه اینکه، کودکان و جوانان این جماعت به دلیل
توهین ها و تعرض ها، از تعلیم و تحصیل، کار و فرصت ها مطلقا محروم هستند و از لحاظ
اقتصادی و معیشتی نیز با وضعیت وخیمی مواجه اند زیرا از درو دیوار این مملکت بر آن
ها نفرین می بارند و کار و کسب روز به روز برای شان محدودتر شده می رود.
جالب
اینجا است که نهادهای حقوق بشری ملی و بین المللی نیز این همه بیداد را نادیده می
گیرند، در صورتیکه یک قضیه ازدواج یا خودکشی را روزها سرو صدا می کنند و پیچ و تاب
می دهند. اگر حقوق بشر برای این نهاد ها اهمیت دارد، این ها نیز بشر هستند و حقوق
اساسی شان هر روز پایمال می شود. اینجا است که آدم به همه این بوق و کرنای میان
تهی بی باور
No comments:
Post a Comment